من نه از منظر عزت ملی و نه حتی از منظر مذاکراتی به مساله نگاه نمیکنم.
بیایید کاملا معاملهگرانه به مساله بنگریم. آیا دوستان عزیز و خدوم ما در
تیم مذاکرهکننده، معاملهگران خوبی هستند؟
از حیث سابقه مذاکراتی، تا امروز، همه مبانیای که میتوانست زیرساخت یک
توافق خوب – بخوانید معامله شیرین- را فراهم کند از سوی دوستان
مذاکرهکننده نقض شده است.
به این فهرست دقت کنید:
1- نگرانیهای بیجا و ساختگی آمریکا، هم به رسمیت شناخته شده و مبنای
مذاکرات قرار گرفته و هم روش دیکته شده از سوی آمریکا برای رفع آن
نگرانیها عینا پذیرفته شده است.
2- ایران درگیر شدن در یک فرآیند طولانی و بیضابطه اعتمادسازی را پذیرفته است.
3- دولت آقای روحانی صرفا با هدف ایجاد فشار داخلی برای توافق، وضعیت
اقتصادی و معیشتی کشور را به اشد وجه سیاه و اضطراری نشان داده در حالی که
خود بهتر از هر کس میداند واقعیت غیر از این است.
4- توافق به مثابه نوعی ابزار برای تضمین آینده سیاسی یک تیم خاص درون دولت ترسیم شده است.
5- بدعهدیها، تهدیدها و توطئههای پی در پی آمریکا نه تنها بیپاسخ مانده بلکه توجیه شده است.
6- انتظارات از توافق نهایی به نحو کاملا غیرمنطقی افزایش یافته است.
7- ارزش استراتژیک و غیرقابل قیمتگذاری برنامه غنیسازی (به طور کلیتر
برنامه هستهای) در مذاکرات و از سوی مذاکرهکنندگان تقریبا به طور کامل،
نادیده گرفته شده است.
8- جریان انتقادی در داخل، به جای آنکه به مثابه سرمایهای برای مذاکرات در نظر گرفته شود، سرکوب و تحقیر شده است.
9- هیچ علامتی از اینکه میتوان کشور را بدون توافق و حتی با فرض تشدید تحریمها هم به خوبی اداره کرد به دشمن داده نشده است.
10- در حوزههای ژئوپلیتیک –که منشا نگرانیهای اصلی آمریکاست- به جای افزایش توان کشور، چوب لای چرخ گذاشته شده است.
11- مهمترین ابزارهای چانهزنی ایران در روز اول توافق و در ازای هیچ، به طرف مقابل واگذار شده است.
12- این طمع در غرب بهوجود آمده است که ایران هر توافقی را بهتر از توافق نکردن میداند.
13- با خطوط قرمز به مثابه ابزارهای چانهزنی برخورد شده است.
14- حتی از حیث شکلی هم عجله برای توافق به هر قیمت، جانشین آرامش و طمأنینهای شده که یک معاملهگر خوب باید از آن برخوردار باشد.
15- ...
من میتوانم این فهرست را لااقل تا 3برابر میزان فعلی بسط بدهم. همه این
موارد هم، نه یک دریافت شخصی، بلکه گزیدهای از ارزیابیهای مکرری است که
منابع غربی از استراتژی مذاکراتی دولت ارائه کردهاند. با این مفروضات
مدتهاست که یک توافق خوب منتفی است و حتی موافقان آن در بسیاری محافل
درباره «کاهش بدیهای غیرقابل اجتناب توافق» سخن میگویند، به جای اینکه
نوید در پیش بودن یک توافق خوب را بدهند.
اکنون که کار در حال نزدیک شدن به مرحله انتهایی است، به جای اینکه تمرکز
مذاکرهکنندگان بر طراحی تاکتیکهای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و روانی
برای اثرگذاری بر محاسبات آمریکا با هدف گرفتن حداکثر امتیاز ممکن و
در همین مدت کوتاه، چند نتیجهگیری اساسی نزد طیفهای وسیعی از افکار عمومی شکل گرفته است که ثابت میکند توافق خوب هستهای نه ممکن است و نه اساسا در دستور کار دولت قرار دارد!
یکم- افکار عمومی بیش و کم دریافته است که لغو تحریم، نه آنچنان که دوستان مذاکرهکننده وعده میدهند و نه حتی با فرسنگها فاصله نسبت به آن، در توافقی که آقایان در پی نهایی کردن آن هستند رخ نخواهد داد. همه آنچه در اینجا وجود دارد – تازه اگر چیزی وجود داشته باشد- تعلیق مشروط، مبهم، اندک و بشدت بازگشتپذیر بخش کوچکی از تحریمهاست. اگر تمام تحریمها هم به طور یکجا و یکپارچه لغو میشد، باز هم نمیتوانست حتی بخش کوچکی از مشکلات اقتصادی کشور را که عمدتا ریشه در ناکارآمدی مدیریتی دستگاههای اجرایی دارد رفع کند، چه رسد به اینکه حتی رایحهای از این موضوع هم به مشام نمیرسد.
دوم- افکار عمومی اکنون در این باره کاملا روشن شده است که رژیم دسترسی و بازرسی توافق شده در چارچوب لوزان یک رژیم بازرسی ویژه است که هدف از آن به چالش کشیدن جدی و بنیادین امنیت ملی کشور است نه نظارت بر ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران و عاقبت چنین بازرسیها و دسترسیهایی هم فرو رفتن کشور در کام بحرانی بس بزرگتر – مانند جنگ خواهد بود- نه حل و فصل مشکلات با طرفهایی که اساسا حیاتشان در مشکلآفرینی برای کشوری مانند ایران است.
سوم- افکار عمومی ایران اکنون نشانههای قاطعی در دست دارد که ایران پس از یک توافق بد وارد یک مسیر بازگشتناپذیر و بیانتها از «تحمیل پیدرپی توافقهای بد در سایر حوزههای امنیت ملی» خواهد شد. توافق هستهای چنانکه آمریکاییها به صراحت گفتهاند آنها را شگفتزده کرده لذا میخواهند آن را بدل به توافقی برای همیشه کنند. این بدان معناست که نه فقط در حوزه هستهای، ایران تبدیل به یک استثنا در جامعه بینالمللی خواهد شد- که حقوقش کمتر از دیگران و تکالیفش بیش از آنهاست- بلکه غرب به مدلی دست خواهد یافت که همین معامله را با دیگر برنامههای امنیت ملی ایران انجام دهد. دقیقا به همین دلیل است که آمریکاییها از همین حالا زمزمه ایجاد دوقطبی اقتصاد-ژئوپلیتیک را آغاز کردهاند و اوباما میگوید وقت آن رسیده است که ایران دریابد معیشت مردمانش در گرو پایان دادن به جنگهای نیابتی در منطقه است!
چهارم- و در نهایت، افکار عمومی جامعه ایرانی اکنون به خوبی میداند که در توافق هستهای احتمالی، مفهوم تحقیق و توسعه به معنای رشد دانش هستهای در ایران هم ضربه جدی خواهد خورد و نه صنعت، بلکه دانش هستهای هم تا آستانه تعطیلی محدود خواهد شد.
کاری که اکنون همکاران آقای روحانی باید انجام دهند گشتن و پیدا کردن اعمال حیاتی آدمیان و گره زدن آنها به توافق هستهای نیست، بلکه کار آنها این است که در این 4 مورد جلوی نهایی شدن توافق بدی که در لوزان پایههای آن را استوار کردهاند، بگیرند. ما درباره چند ماه و چند سال آینده صحبت نمیکنیم. بحث بر سر اتفاقی است که تا 3 هفته دیگر رخ خواهد داد. 2 سال است تقریبا همه امور کلیدی کشور به مذاکرات هستهای گره خورده است. اکنون زمان آن است که دولت یک بار برای همیشه روشن کند که میتواند به یک توافق خوب برسد یا نه؟ همه بحثهای دیگر به کنار، میتواند تحریمها را بردارد یا خیر؟ پارامترهای یک توافق خوب نه قابل جابهجایی است، نه قابل تحریف و نه با عملیات روانی تغییر خواهد کرد.
مردم ایران همانقدر که آماده استقبال شادمانه از یک توافق خوبند، با قدرت به توافق بد –ولو امضا شده باشد- نه خواهند گفت. هیچکس فراموش نکرده است که تیم مذاکرهکننده روز نخست با چه هدفی به این ماموریت فرستاده شد. آنچه از سوی مردم، از آقایان خواسته شده بود این بود که تحریمها را بردارند. حالا میبینیم که این هدفگذاری به تدریج در طول مسیر تحریف شده و به «استثناسازی رسمی ایران از نرمهای بینالمللی» و «استقرار رژیم بازرسی ویژه در ایران در عین حفظ زیرساخت تحریمها» و «تعطیلی همیشگی غنیسازی صنعتی در ایران» تبدیل شده است. پس از 2 سال دوستان عزیز ما ـ حتی اگر نخواهند ـ مجبور خواهند بود با مردم صادق باشند.
*مهدی محمدی/ وطن امروز